خوشا آنان که با عزت ز گیتی
بساط عیش برچیدند و رفتند
ز کالاهای این آشفته بازار
محبت را پسندیدند و رفتند
خوشا آنان که در میزان وجدان
حساب خویش سنجیدند و رفتند
نگردیدند هرگز گرد باطل
حقیقت را پسندیدند و رفتند
خوشا آنان که بر این عرصهی خاک
چو خورشیدی درخشیدند و رفتند
خوشا آنان که با پیمانهی دوست
شراب عشق نوشیدند و رفتند
خوشا آنان که با اخلاص و ایمان
حریم دوست بوسیدند و رفتند
خوشا آنان که در راه عدالت
به خون خویش غلطیدند و رفتند
خوشا آنان که بذر آدمیت
در این ویرانه پاشیدند و رفتند
چو نخل بارور بر تنگدستان
ثمر دادند و بخشیدند و رفتند
ز جزر و مد این گرداب هایل
سبکباران نترسیدند و رفتند
خوشا آنان که پا در وادی حق
نهادند و نلغزیدند و رفتند
ز تقوی جامه در بر کن که پاکان
ز تقوی جامه پوشیدند و رفتند
مشو غافل که پاداش بد و نیک
ز گیتی رفتگان دیدند و رفتند
خوشا آنان که بار دوستی را
کشیدند و نرنجیدند و رفتند
"رسا" در راه خدمت باش کوشا
خوشا آنان که کوشیدند و رفتند
پشت این همهمهها منتظر چاره منم
پیش دستان تو آن طالب گهواره منم
چشم بر هم زدی و غرق شدم در طلبت
تو که دریا بشوی ماهی بیچاره منم
به خیالم که همان قصهی عشاق رسید
تو بیابان که شدی بوتهی آواره منم
ورطه از خون دلم رنگ گلستان شده باز
لالهزاری که شده وزنهی کفاره منم
هر چقدر توبه و فریاد به سویت کردم
نشدی آگه از این لیلی مه پاره منم
تو بگو بی من از این ورطه کجا خواهی رفت؟
شمع راه شب تاریک تو همواره منم
میگویند در فرهنگ مردم ژاپن مفهوم گناه وجود ندارد. اصلاً مردم با این مفهوم هیچ آشنایی ندارند. تنها مفهوم باز دارنده در آنجا، "شرمندگی" است.
به همین دلیل اگر کسی کارش را درست انجام ندهد، در مقابل مردم کشورش شرمنده میشود. حتی ممکن است برای این شرمندگی دست به خودکشی نیز بزند. چون در آن صورت دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد.
"شرمندگی"، مفهوم زمینی و "گناه" مفهومی آسمانی است.
"شرمندگی" بین شخص و اطرافیانش اتفاق میافتد. اطرافیانی که شخص همیشه آنها را میبیند و با آنها برخورد دارد، "گناه" اما بین شخص و خدای خودش است. خدایی که با چشم سر دیده نمیشود و برخورد فیزیکی بین او و شخص گناهکار اتفاق نمیافتد.
حال نتیجه این باور رو ببینید!
بیدینان ژاپنی، آزاده !
در جراید خواندیم که چطور در اثر زلزله و سونامی چند سال پیش در ژاپن، وقتی برق شهر قطع شد، مردمِ داخل سوپر مارکتها و گاههای بزرگ به آرامی و در تاریکی همهی چیزهایی را که در سبد شان قرار داده بودند سرجایشان برگرداندند و به آرامی از گاهها خارج شدند.
چیزی نگذشت که تمیزی و نظم کمپهای مردم سیل زده که توی ورزشگاههای شهر بنا شده بود توجه همهی جهانیان را جلب کرد، بعد هم مسئولان شهر جلوی مردم سجده کردند و معذرت خواستند به دلیل اینکه سونامی شده و ما نتوانستیم بهتر از این از شما مراقبت کنیم.
چیزی نگذشت که عکس مدارس صحرایی شهر فوکوشیما منتشر شد! با نهایت شرمندگی سالن ورزشی رو پارتیشن زده بودند و به صورت کلاسهای مجزا با حداکثر ۱۵ دانشآموز در آورده بودند. همهی کلاسها هم مجهز به یک دستگاه ال سی دی ۳۲ اینچی بودند.
تازه وزیر آموزش و پرورش ژاپن در رسانهها ضمن کلی عذرخواهی قول داد که به زودی حداقل امکانات را برای دانشآموزان مهیا خواهد کرد.
یعنی این چیزها را تازه زیر حداقل میدانند! محاسبه کنید حداکثر را.
حتی در زمانی که مشکلی برای نیروگاه اتمی پیش آمد، پیرمردهای ژاپنی "سپاه مهندسین پیر" را تشکیل دادند و داوطلب شدند بروند فوکوشیما و در مهار نیروگاه کمک کنند تا جوانترها در معرض تشعشعات نیروگاه و مرگ قرار نگیرند!
چرا؟
چون نسبت به جوانها کمتر از عمرشان باقی مانده و اثرات ناگوار رادیواکتیو زمان کمتری در کشورشان باقی خواهد ماند و خودشان هم زمان کمتری رنج و دردش را تحمل خواهند کرد! همینقدر منطقی و بشر دوستانه.
این خبر هم مدتی بعد از سونامی و زلزله در کشور چشم بادامیها، به بیرون درز کرد. ممنون که بزرگواری میفرمایید و میخوانید:
بازگرداندن میلیاردها ین پس از سونامی:
به گزارش خبرگزاری آلمان، مردم ژاپن، که در ماههای گذشته، بحران سیل، سونامی و نشت مواد رادیواکتیو را پشت سر گذاشتهاند، بیش از سه و نیم میلیارد ین (بیش از ۴۵ میلیون دلار) پول را که در مناطق سیل زده یافتهاند به صندوق دولت بازگرداندهاند.
همچنین ۵۷۰۰ گاو صندوق پیدا شده پس از سیل که حاوی بیش از دو میلیارد ین بوده، به دولت تحویل داده شده است.
سخنگوی پلیس ژاپن اعلام کرد مردم و داوطلبان همچنان کیف پولهای پیدا شده را تحویل میدهند و تا کنون ۹۶ درصد مبالغ پیدا شده، به صاحبانشان بازگردانده شده است.
برای زندگی با تو، ندارم هیچ اصراری
عزیز من چرا دست از، سر من بر نمیداری؟
چگونه بگذرم از این، که گاهی سعی میکردی
مرا از پیش رویت مثل اَبروهات برداری؟
شبیه زلزله در بخت من افتادی از اول
که از این جسم و جان دیگر، نمانده هیچ آثاری
گذشت آنکه به سازت از، سر احساس رقصیدم
به هر کار تو تن دادم، بدون هیچ انکاری
تقاص خون مردم را، که خواهد داد؟ میدانی؟
برایت خودکشی کردند، آدمهای بسیاری
مرا مانند معتادی، به چشمت مبتلا کردی
نصیبم از تو یا اندوه، یا تشویش یا زاری!
درون هر خبر دنبال ردی از تو میگردم
برایم تا همیشه هم، چنان در صدر اخباری
دروغ از واژههای این، غزل بارید تا گفتم:
برای زندگی با تو ندارم هیچ اصراری
منبع:
http://parva89.blogfa.com/category/2
دلنشین! ای غم دلواپسیت بر کمرم
من از آنی که تو پنداشتهای خسته ترم
عمر من کمتر از آن است که باور بکنم
که تو یک روز بخواهی بروی از نظرم
راه برگشت کجا؟ لمس کن این فاجعه را
بی تو هر لحظه، پلی میشکند پشت سرم
باز هم کشته و بازندهی این جنگ منم
که تو با لشکر چشمانت و من یک نفرم !
دل به دریای جنون میدهی و میگذری
دل به دریای جنون میدهم و میگذرم
آه دیوانه!، تو آن سوی جهان هم بروی
من به چشمان تو از پلک تو نزدیکترم
محسن نظری
ای مطلع و معشوقِ غزل، حضرتِ ماهَم
ای کاش شبی بگذری از کوچهی ما هم!
خورشید به اندازهی تو جلوه ندارد
تا بوده به دنبال تو بوده است نگاهم!
منطق سپر انداخته در جنگِ دل و عقل
مغلوب نگاهت شده بی جنگ، سپاهم!
چشمان تو یک عمر مرا کرده گرفتار
انداخته گل خندهت از چاله به چاهم!
وابسته چشمت شده احوال دل من
هم علت لبخندی و هم علت آهم!
تا بین تو و قبله مردد شده مُهری
هربار به سمتت شده کج قلبم و راهم!
دیوانهتر از این بکن ای ماه دلم را
بگذر شبی از دور و برِ کوچهی ما هم!
طاهره اباذری هریس
دلبر زیبایی و بس دلربایی میکنی
نازنین با ناز خود ما را هوایی میکنی
غرق در دریای چشمان توام ای نازنین!
خوش در این دریای زیبا ناخدایی میکنی
در گلستان پر از گلهای رنگارنگ و شاد
چون گل نازی به بستان خودنمایی میکنی
عطر گلهای بهاری داری و با عطر خوش
این دل دیوانه را آخر هوایی میکنی
با ترنمهای دلکش در دل بستان گل
با هزارِ مستِ عاشق هم نوایی میکنی
شب چو میآیی به رویایم تو با آغوش باز
بر شب تاریک دل چون مَه، خدایی میکنی
چند دو بیتی راوری برای امروز نوشتم.
امید است مورد پسند واقع شود.
کبوتر بچه بیدَم مادرم مرد
مرا به دایه دادن دایه مَم مرد
مرا با شیر بز اُمُختِه کِردَن
از اون بخت بِدَم بزغاله مَم مرد
سه پنج روزه که بوی گل نیومد
صدای چَک چَک بلبل نیومد
برین از باغبون گل بپرسن
چرا بلبل به سِیل گل نیومد
خداوندا سه درد اومد به یَک بار
خر لنگ و زن ننگ و طلبکار
خداوندا زن ننگ و تو بِسون
خودم دونم خر لنگ و طلبکار
رسیدم وَر دِرِ دالونت ای یار
شنیدم کُرکُر قلیونت ای یار
لِوِ شیرین به روی نی گُذُشتی
به قربون لِوُ دِندونت ای یار
دلارومَم نِشِسِه وَر لِوِ جو
گلی که اِو میاره میکُنه بو
گلی که اِو میاره بو نداره
خودم گل میشِوَم دِلوَر کُنِه بو
غریبی سخ(ت) مرا دل گیر داره
فلک وَر گَردِنَم زِنجیر داره
فلک از گردنم زِنجیرُ وا کن
که غربت خاک دومَن گیر داره
سر کوی بلند دیگی بباره
برنج قُل میخوره دل بیقراره
برنج قُل میخوره با شیر میشون
تو رِ از من بُریدن قِومُ خویشون
الا دختر که موهای تو بوره
به حموم میروی رایِ تو دوره
به حموم میروی زودی بیایی
که آتِش وَر دِلَم مِثلِ تنوره
==================================
پانویس
بیدَم = بودم
اُمُختِه کِردَن = پرورش دادن
چَک چَک = چهچه
سِیل = تماشا
وَر = بَر
کُرکُر = قُل قُل
لِو = لب
دِلارومَم = دل آرامم
نِشِسِه = نشسته
اِو = آب
دِلوَر = دِلبَر
دومَن = دامن
میشون = میشان، میشها
رایِ = راهِ
درباره این سایت